ورود به انجمن
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
اطلاعات اضاقي پست ها
پيام ما: اولين نيستيم ولي بهترين خواهيم بود.
تعداد بازديد 501
نويسنده پيام
sae آفلاين
ارسال‌ها : 130
عضويت: 5 /5 /1392
محل زندگي: -------------
تشکرها : 4
تشکر شده : 45



استفاده از فنون روان‌شناسي در جنگ نرم





وبلاگ جنگ نرم :
استفاده از فنون روان‌شناسي در جنگ نرم
روان‌شناسي به عنوان علم مطالعه رفتار و فرايندهاي ذهني, كاربرد فراواني در جنگ نرم دارد. در اين زمينه نقش و كاربرد سه شاخه روان‌شناسي برجسته‌تر است. اين سه عبارتند از: روان‌شناسي يادگيري, اجتماعي و زبان و انديشه. در ميان نظريه‌هاي يادگيري نظريه‌هاي ثرندايك و پاولف كاربرد بيشتري دارند. مدل متقاعدسازي روان‌شناسي اجتماعي كوشيده است تا مهم‌ترين ويژگيهاي فرايند ارتباط اثربخش را كشف و عرضه كند. واژه‌ها, عناصر و ابزار اصلي جنگ نرم‌اند. در روان‌شناسي زبان و شناخت فرايند اثربخش واژه‌ها و نقش آنها از راه‌اندازي واكنشهاي مختلف هيجاني و عاطفي و جهت‌دهي به رفتار بحث مي‌شود. يافته‌هاي اين رشته, كاربرد روزافزوني در جنگ نرم دارد.


مقدمه
روان‌شناسي (پسيكولوژي) را به مفهوم امروزي كلمه به عنوان علم مطالعه رفتار و فرايندهاي ذهني (تكينسون وهيلگارد 1991) يا به تعبير دقيق‌تر, علم مطالعه منظم رفتار, تجربه و فرايندهاي ذهني و عوامل مؤثر در رفتار و چگونگي تغيير آن (شعاري‌نژاد, 1371) تعريف مي‌كنند. از اين تعاريف چنين پيداست كه تمامي رفتارهاي آدمي اعم از پنهان و آشكار، موضوع روان‌شناسي است و هدف آن مانند همه علوم ديگر توصيف, تبيين, كنترل و پيش‌بيني موضوع مورد مطالعه آن رشته (رفتار) است. اين رشته عمري كوتاه دارد و به‌عنوان يك رشته علمي كمي بيش از يك قرن از عمر آن سپري شده است. با وجود اين، حيطه و قلمروي آن توسعه‌اي شگرف يافته و در چند دهه گذشته شاخه‌ها و گرايشهاي مختلفي از بدنه آن پديد آمده‌ است. هر چند اين گرايشها گاه سيمايي افراطي و حتي مبتذل به خود گرفته است، اما هر يك از آنها توانسته است براي زدودن آثار ابهام از حيطه مورد مطالعه خود گامهايي فراتر نهد و برخي حقايق مربوط به ماهيت انسان و ويژگيها, علايق, منشها, رگه‌ها و ... او را آشكار سازد و ضمن افزايش دانش و معرفت آدمي درخصوص اين موجود متكامل، با توجه به تعدّد و تنوّع اعمال و كنشهاي او, روشهاي آزمون‌شده‌اي را نيز براي كنترل و پيش‌بيني رفتار او در موقعيتهاي مختلف عرضه كند.
در چند دهه گذشته سه گرايش از گرايشهاي مختلف روان‌شناسي كاربرد بيشتري در جنگ نرم (و فنون و روشهاي آن) داشته‌اند: 1- روان‌شناسي يادگيري, كه موضوع ويژه مورد مطالعه آن يادگيري است. 2- روان‌شناسي اجتماعي, كه به مطالعه رفتار فرد در موقعيتهاي گروهي مي‌پردازد. 3- روان‌شناسي تفكر و زبان كه تأثير دوجانبه انديشه و زبان و اثرهاي روان‌شناختي واژه‌ها و ساز و كار تأثير واژه‌ها بر نظام انديشه فرد را مورد مطالعه قرار مي‌دهد. اخيراً نيز رويكرد پردازش اطلاعات و نظريه‌هاي اسناد, كاربردهايي را براي كارشناسان جنگ نرم فراهم ساخته‌اند. در اين مقاله تلاش بر آن است تا از نقش و كاربردهاي هر يك از اين رشته‌ها در جنگ نرم پرده برداشته شود.
نظريه‌هاي يادگيري و جنگ نرم
شايد بتوان گفت يادگيري از عيني‌ترين و علمي‌ترين رشته‌هاي روان‌شناسي است چون تقريباً تمامي قوانين و اصول و يافته‌هاي آن در نتيجه پژوهشهاي دقيق و كنترل شده آزمايشگاهي حاصل شده است و به همين دليل اعتبار و قابليت تعميم بالايي دارد. همان‌گونه كه پيش‌تر خاطرنشان شد موضوع اين رشته يادگيري است, پس شايسته است كه پيش از هر چيز هدف روان‌شناسان از آن پديده مشخص شود. به باور بيشتر روان‌شناسان، يادگيري عبارت است از ايجاد تغييرات نسبتاً پايدار در رفتار و يا رفتار بالقوه كه از تجربه ناشي مي‌شود و نمي‌توان آن را به حالتهاي موقتي بدن مانند آنچه بر اثر بيماري, خستگي, يا داروها ايجاد مي‌شود, نسبت داد (هرگنهان, 1993, ص 30). از اين تعريف مي‌توان استنباط كرد كه جنگ نرم نيز نوعي يادگيري است چون كارشناسان جنگ نرم با ارائه اطلاعات و توسل به جاذبه‌هاي هيجاني در پي تغيير باورها, نگرشها و نهايتاً تغيير رفتار مخاطبان آماج هستند يا به تعبير دقيق‌تر جنگ نرم, عمليات برنامه‌ريزي شده‌اي است كه به واسطه ارسال اطلاعات در پي تأثير بر هيجانات, انگيزه‌ها و رفتار مخاطبان است, يعني دقيقاً همان كاري كه پي‌آمد و نتيجه يادگيري است.
نخستين كاربرد نظريه‌هاي يادگيري در جنگ نرم را مي‌توان به اصل جاي گشت تداعي در نظريه ادوارد ثرندايك نسبت داد. بر اساس اين اصل، تداعي بين موقعيت و پاسخي معين به موقعيت و پاسخ معين ديگري انتقال مي‌يابد، يعني نوعي يادگيري اتفاق مي‌افتد. ثرندايك طي آزمايشي به كبوتران آموزش داد تا بين رنگ قرمز و سبز تميز قائل شوند. براي اين منظور او كبوتران را وقتي كه به دكمه قرمز پاسخ مي‌دادند, ولي به دكمه سبز پاسخ نمي‌دادند, تقويت مي‌كرد, يعني به آنها دانه مي‌داد و بعد يك ميله عمودي بر روي دكمه قرمز و ميله‌اي افقي بر روي دكمه سبز قرار داد. سپس به تدريج رنگها را محو كرد تا سرانجام كبوتران ياد گرفتند كه بين دو ميله تميز قائل شوند. به عبارت ديگر او توانست تداعي از رنگ را به ميله انتقال دهد. اين اصل در تبليغات كاربرد زيادي دارد, براساس اين اصل مبلغان ابتدا شئي محرك (مانند يك منظره خاطره‌انگيز, آبشار زيبا, زن يا مرد جذاب, يك شخصيت مورد احترام، يك پزشك, مادر و ...) كه در افراد احساسات و هيجانات مثبت و خوشايندي ايجاد مي‌كند, پيدا مي‌كنند. بعد اين محرك را با محصول خود (اعم از نوعي سيگار, بستني و اتومبيل و حتي يك ايده و باور) آنقدر همراه مي‌آورند تا محصول مورد نظر, همان احساس مثبت و خوشايندي را كه به وسيله شئي محرك اصلي ايجاد مي‌شد, توليد كند. طبيعي است كه انسان نيز از بين چند محصول چيزي را انتخاب مي‌كند كه ناخودآگاه احساس و هيجان مطلوبي در او توليد كند, يا ايده و نگرشي را از آن خود مي‌داند كه در او احساس رضامندي و خرسندي ايجاد كند.
اصل يادگيري نهفته ادوارد تولمن نيز كاربرد ويژه‌اي در جنگ نرم دارد. تولمن در آزمايش با موشها دريافت, وقتي كه ارگانيسمها در معرض اطلاعات و مواد يادگيري قرار گيرند آن را مي‌آموزند, هر چند كه ممكن است آن را تنها در شرايط مقتضي به عملكرد تبديل كنند. از همين روي است كه كارشناسان كمك رواني قربانيان خود را در معرض بمباران اطلاعاتي قرار مي‌دهند چون مي‌دانند آماجهاي آنان براثر تكرار به كمك دريافت اطلاعات متجانس و هماهنگ از مجاري مختلف اطلاع‌رساني آن را فرا مي‌گيرند و در شرايط و موقعيتهاي مقتضي ناخودآگاه به گونه‌اي عمل مي‌كنند كه مورد نظر مهاجمان جنگ نرم بوده است. از ديگر كاربردهاي نظريات يادگيري در جنگ نرم،‌ استفاده از اصل تكرار است. ديرزماني است دانشمندان در علوم يادگيري كشف كرده‌اند كه تكرار موجب دروني‌سازي پيام يا مواد آموختني ديگر مي‌شود و به ويژه زماني اثر آن نيرومندتر است كه تقويتي به دنبال داشته باشد. تكرار پيامهاي تبليغاتي و تعقيب آنها با نواها و صداهاي دلنواز و دلنشين درستي و اهميت آن پيامها را به مخاطب القاء مي‌كند. به عبارت ديگر هنگامي كه مخاطب پيامي را از مجاري مختلف دريافت مي‌كند و به ويژه زماني كه دريافت پيام در او احساس مطلوبي نيز توليد مي‌كند، به خود اجازه نمي‌دهد كه در درستي و حقانيّت آن پيام ترديدي به خود راه دهد.
تبليغات شرطي يكي از پر مبارزه‌ترين فنون تبليغات است كه ريشه در نظريه يادگيري شرطي كلاسيك دارد. بر اساس اين روش كه بي‌شباهت با اصل جاي گشت تداعي ثرندايك نيست، پيام به يك محرك يا عامل نامربوط همراه و شرطي مي‌شود و بدان وسيله در جامعه القاء مي‌گردد. مثلاًُ ممكن است كراوات و روشنفكري را كه هيچ ارتباطي با يكديگر ندارند با يكديگر تداعي كنند و بعد از آن بيننده همواره آدم كراوات‌زده را فردي تحصيل‌كرده و انتلكتوئل بداند يا مثلاً ممكن است مرد شدن و سيگار كشيدن نوجوانان را با يكديگر همراه سازند به گونه‌اي كه نوجوان چنين بپندارد كه مرد شدن زماني ميّسر است كه با سيگار كشيدن همراه باشد. به نظر مي‌رسد كه بيشترين كاربرد نظريه‌هاي شرطي (به ويژه نظريه شرطي پاولف) در پديده شست‌وشوي مغزي است. اما پيش از بحث در زمينه آن كاربردها، لازم است تعريفي نسبتاً جامع از اين پديده ارائه شود. شست‌وشوي مغزي را مي‌توان تلاش و كوشش منظم و حساب‌شده‌اي دانست كه تحت شرايط تحمل‌ناپذير و فشار به منظور تغيير اجباري عقايد، باورها و نگرشهاي فرد يا گروهي از افراد صورت مي‌گيرد. از اين تعريف به روشني مي‌توان دريافت كه شست‌وشوي مغزي، خود نوعي جنگ نرم و يا دست‌كم يكي از روشهاي خشن جنگ نرم است.
به باور بسياري از كساني كه پديده شست‌وشوي مغزي را مطالعه كرده‌اند (كساني نظير هانتر، 1952 و سارجنت)، اين پديده ريشه در يافته‌هاي ايوان پترويج پاولف باني نظريه شرطي كلاسيك دارد. پاولف در سن 83 سالگي طي مجموعه گفتارهايي با عنوان بازتابهاي شرطي، آثار رواني استرسورها و روان‌نژنديهاي تجربي (نوروزهاي تجربي) را در سگها و انسانها مورد بحث و بررسي قرار داد و نقش مهم استرس را در ايجاد اختلال در وظيفه و كاركرد مغز، آشكار ساخت. پاولف سگها را از حيث مزاج به چهار نوع تحريكي نيرومند، سرزنده، آرام و باثبات و وقفه‌اي ضعيف تقسيم كرد. او بر اساس آزمايشهاي 30 ساله خويش دريافت كه هر يك از اين نوع مزاجها به شيوه‌اي اختصاص به فشارها و استرسورها پاسخ مي‌دهند. (پاولف، ترجمه كريمي، 1372) همچنين، پاولف در گفتارهاي خود به يافته‌هاي مهم ديگري اشاره كرد و اذعان داشت كه هرگاه دستگاه عصبي ارگانيسمهاي سطح بالا فراتر از ظرفيت پاسخگويي آن يعني تا مرحله‌ فراحاشيه‌اي و به مدت زيادي تحريك شود، تمامي پاسخهاي طبيعي آنها صرف نظر از نوع مزاج دچار وقفه مي‌شود. به طور كلي پاولف دريافت كه در جريان شرطي شدن به روشهاي مختلف مي‌توان تعادل ارگانيسم را مختل كرده و مقاومت رواني او را درهم شكست. برخي از روشهاي پيشنهادي او عبارتند: 1ـ افزايش شدت علامتي كه ارگانيسم به آن شرطي شده است 2ـ افزايش فاصله زماني ميان ايجاد و ارائه محرك شرطي و محرك غيرشرطي 3ـ ايجاد ناهنجاري در علائم شرطي 4ـ ايجاد اختلال جسمي
امروزه در برخي زندانها و يا در اردوگاههاي اسراء از شيوه‌هايي استفاده مي‌شود كه كمابيش با شيوه‌هاي مورد استفاده پاولف در ايجاد نوروز تجربي در سگها شباهت دارد. با روشهايي نظير محروميت حسي و ايجاد اختلال جسمي، ايجاد ابهام،‌ بازجوييهايي پي‌درپي و طولاني، تهديد، تغيير زندان‌بانها و روشهاي رفتاري آنان و ... ابتدا فرد را تا مرحله فراحاشيه‌اي پيش مي‌برند، آنگاه مقاومت زنداني را در هم مي‌شكنند و سپس از باورها، الگوي رفتاري جديد و تقويت‌كننده‌هاي مثبت (نظير پذيرش، تقويت اجتماعي، تسهيلات و ...) بهره مي‌گيرند. يعني پس از آنكه بر اساس نظريه يادگيري شرطي كلاسيك، الگوهاي رفتاري و يادگيري پيشين فرد را درهم شكستند،‌ از نظريه يادگيري شرطي فعال و به ويژه برنامه‌هاي تقويت آن براي ايجاد و تداوم رفتاري جديد او سود مي‌برند.
روان‌شناسي اجتماعي و جنگ نرم
متقاعدسازي يا ترغيب، از مباحث اساسي جنگ نرم است، روان‌شناسان اجتماعي نيز بيش از هر گروه ديگر در اين زمينه به تحقيق و مطالعه پرداخته‌اند. در ميان روان‌شناسان اجتماعي نيز هاولند و همكارانش در دانشگاه ييل بيش از ديگران به اين موضوع اهتمام ورزيده‌اند. (بارون و بايرون، 1991). آنها طي بررسيهاي خود، موفق شدند مدلي ارائه دهند كه امروزه كاربردي گسترده در تبليغات و جنگ نرم دارد. بر اساس مدل هاولند و ديگران، در هر موقعيت متقاعدكنندگي، عناصر زير نقش مهمي دارند:
1ـ منبع ارائه كننده‌ پيام يا عامل جنگ نرم؛
2ـ پيام، محتوا و ويژگيهاي آن؛
3ـ زمينه، بافت و سازمان پيام ترغيبي؛ و
4ـ مخاطب و ويژگيها، خواسته‌ها و نيازهاي او.
تحقيقات نشان داده است كه مقبول بودن منبع ارائه پيام، شرط ضروري مؤثر واقع شدن پيام است، مهم‌ترين عواملي كه منبع پيام را مقبول مي‌سازند عبارتند از: تخصص، جذابيّت، قابل اعتماد بودن و شباهت داشتن به مخاطب (ميزر، 1991). هنگامي كه كارشناسان جنگ نرم در پي ارائه پيام و تغيير عناصر و نگرشهاي گروههاي قومي، ملي و فرهنگي ديگري هستند بهتر آن است كه از عواملي استفاده كنند كه به طور مستقيم با سازمانهاي جنگ نرم در ارتباط نباشند. اين اقدام او واجد مزايايي است كه از آن جمله مي‌توان به سپربلا بودن عوامل و مقبوليت كافي آنان در نزد مخاطبان اشاره كرد.
1 ـ نكته مهم در محتواي پيام، يك‌جانبه يا دوجانبه بودن پيام است. هاولند و همكاران دريافته‌اند كه پيام دوجانبه براي افراد داراي تحصيلات و تخصص بالا مؤثرتر است، در صورتي كه پيام يك‌جانبه، براي افراد عادي، يعني كساني كه تحصيلات كمتري دارند، مؤثرتر است. 2 ـ يافته روان‌شناسان اجتماعي در زمينه محتواي پيام، آن است كه اگر پيام براي مخاطبان ناآشنا و دشوار باشد، بهتر است كه نتيجه‌گيري صريح به عمل آيد ولي زماني كه پيام ساده است، بهتر است نتيجه‌گيري به پيام‌گيرندگان واگذار شود. اثر تقدم و تأخّر نيز از جمله نكات مهم در نحوه ارائه پيام است. در اثر تقدّم استدلالهاي موافق مطرح مي‌شود در حالي كه در اثر تأخر استدلالهاي موافق با ديدگاه و نظر مخاطبان در آخر پيام ارائه مي‌گردد. اگر مخاطبان به پيام علاقه‌مند نباشند اثر تقدّم مؤثرتر از اثر تأخر است.
نخستين نكته مهم در ويژگيهاي مخاطبان جنگ نرم تعهد آنان، به ويژه تعهد رفتاري، به نگرش يا ايده و باور مورد نظر است. چنانچه بتوان مخاطبان را در شرايطي قرار داد كه به رغم ميل باطني و تحت تأثير عامل جنگ نرم در حضور عموم سخناني را بر زبان جاري كند يا عملي از خود نشان دهد در نتيجه نگرش و باور آنان آنگونه خواهد شد كه عامل جنگ نرم در پي آن است. افزون بر اين، ايجاد شرايطي كه در آن مخاطبان احساس ناهماهنگي شناختي بكنند و دچار تعارض شوند مي‌تواند در تغيير نگرشها و اعتقادات آنان مؤثر واقع شود. عامل جنگ نرم تنها زماني مي‌تواند از اثربخش بودن پيام خود مطمئن شود كه از برخي ويژگيهاي شخصيتي مخاطبان (نظير اعتماد به نفس، منبع كنترل، نياز به تأييد اجتماعي و...) آگاه باشد و پيام خويش را بر اساس آن ويژگيها طراحي و اجراء كند. روان‌شناسان اجتماعي علاوه بر ارائه مدل متقاعدسازي هاولند، روشها و فنون ديگري را نيز ارائه كرده‌اند كه كاربرد فزاينده‌اي در تبليغات و جنگ نرم دارند، برخي از اين روشها به شرح زير است:
1 ـ برچسب‌زدن: بر اساس اين روش براي نامگذاري افراد, اشياء و گروهها از اسامي و القابي (نظير سرمايه‌دار، كمونيست، بنيادگرا، تروريست و ...) استفاده مي‌كنند كه واكنشهايي هيجاني در مخاطب ايجاد مي‌كند.
2 ـ كليّات درخشنده: در اين روش از اصطلاحات كلي يا عمومي خوب و بدي (مانند پدري، مادري، مهم، نمونه و ...) استفاده مي‌شود كه افراد زيادي را دربرمي‌گيرد لذا مي‌تواند آنچه را كه باب ميل خويش است بپذيرد.
3 ـ دسته واگن: در اين روش كارشناسان جنگ نرم چنين وانمود مي‌كنند كه عده زيادي با پيام و نظر او موافق‌اند. به اين دليل مخاطب ممكن است احساس تنهايي بكند و لذا براي اهتراز از رنج تنهايي ممكن است نظر خويش را تغيير دهد. مدسازان جهان عموماً با اين روش مي‌كوشند تا به مخاطبان خود القاء كنند كه بيشتر مردم از مدهاي آنها تقليد مي‌كنند.
4 ـ افكار تحريف شده: در اين روش واقعيت با دروغ و فريب درهم مي‌آميزد و موضوع تبليغات را در نظر مخاطب، حقيقت جلوه مي‌دهد.
5 ـ انتقال: در اين روش عامل جنگ نرم موضوع خود را با نماد و سمبل مقبول و مورد پذيرش مردم همراه مي‌سازد در نتيجه به موضوع او نيز توجه مي‌شود.
روان‌شناسي زبان، انديشه و جنگ نرم
واژه‌ها از ابزارهاي اصلي جنگ نرم‌اند. با به كارگيري ماهرانه و حساب شده واژه‌ها است كه مخاطب تحت تأثير قرار مي‌گيرد و هدف جنگ نرم، تحقق مي‌يابد. روان‌شناسي زبان و انديشه نيز به بررسي فرايند تحول زبان و نقش گفتار و واژه‌ها در نظم‌بندي فعاليتهاي ذهني، چگونگي شكل‌گيري و تحول مفاهيم، بار عاطفي و هيجاني كلمات و ارتباط معني و واژه مي‌پردازد. پس، به خوبي مي‌توان دريافت كه اين شاخه از روان‌شناسي نيز كاربرد خاصي در جنگ نرم دارد از همين روي ذكر پاره‌اي از اين كاربردها خالي از فايده نيست.
1 ـ روان‌شناسان زبان دريافته‌اند واژه‌ها سرشار از قابليت و واكنش در سطوح مختلف مغز و كاركردهاي عالي ذهني‌اند. هر واژه، يا مجموعه‌اي از واژه‌ها، نوعي واكنش را در سطوح عالي ذهن به راه مي‌اندازند، مثلاً واژه‌هاي لبريز از هيجان و احساس، آن بخش از كاركردهاي عالي ذهن ما را فعال مي‌سازد و ما را براي موضع‌گيري له يا عليه يك ايده، شخص يا نگرش برمي‌انگيزد.
2 ـ هر واژه واجد معني و مفهوم خاصي است، به قول لوريا معني، نظم پايداري از تعميمهاست كه در كلمه نشان داده مي‌شود، يعني نظامي كه براي همه يكسان است اما، مضمون جنبه‌هايي از معني كلمه را دربرمي‌گيرد كه با واكنشهاي عاطفي و هيجاني گوينده در لحظه‌اي معين، سروكار دارد. در واقع ميزان تبلور و انعكاس مضمون در واژه‌هاست كه كشش و جاذبه‌اي در مخاطب به سوي پيام مورد نظر ايجاد مي‌كند. هر قدر احساسي كه در وراي واژه‌هاي يك پيام نهفته است مشابهت بيشتري با زمينه و بافت ذهني مخاطب داشته باشد و يا بتواند احساس و هيجاني را در وي برانگيزد، درك و جذب آن واژه‌ها آسانتر صورت مي‌گيرد اما،‌ اگر مضمون، قدرت نفوذ و ايجاد كشش و حركت از فردي به فرد ديگر را نداشته باشد، پيام اثربخش نخواهد بود.
3 ـ هر واژه نظام پيچيده‌اي از هم‌خوانيها را برمي‌انگيزاند و بدين ترتيب به صورت مركز شبكه معنايي در‌مي‌آيد. گذشته از آن، واژه حوزه‌هاي معنايي خاصي را كه نقش مهمي در بازداري يا تهييج عاطفي دارد، فعال مي‌سازد. به بيان ديگر هر محرك كلامي، بازتابي را ايجاد مي‌كند و اين بازتاب خود را در چند شاخص‌ حركتي، الكتروفيزيولوژيك و خودكار آشكار مي‌سازد. هر چقدر واژه‌اي از نظر معنايي بسامد بيشتري داشته‌ باشد، فرد آن واژه را با سهولت بيشتري به ياد مي‌آورد و احتمال اينكه آن واژه واكنشهاي هيجاني و عقلاني را در او به وجود آورد، زياد است.
4 ـ واژه‌ها علاوه بر آنكه ابزار شناخت (انديشه) و ارتباط تلقي مي‌شوند، نقش مهمي نيز در نظم‌بخشي فرايندهاي ذهني و جهت‌دهي بر عهده دارند. مي‌دانيم كه فرد ابتدا واژه‌ها را از جهان خارج از خود دريافت مي‌كند، سپس آنها را دروني مي‌سازد و آنها را به صورت گفتار دروني در‌مي‌آورد. پس از آن، گفتار دروني نيز فرد را براي انجام رفتارهاي خاص برمي‌انگيزاند. كارشناسان جنگ نرم معمولاً مخاطبان را با واژه‌هاي متعدد آنقدر بمباران مي‌كنند تا او بخشي از آن واژه‌ها را در حوزه شناختي خويش قرار دهد و آنها را دروني سازد، واضح است كه پس از مدتي، بخشي از انديشه و رفتار او متأثر از اين واژه‌ها خواهد بود.
با تشکر از وبلاگ جنگ نرم

نویسنده و جمع آوری :ابراهیم معصومی مدیر وبلاگ جنگ نرم www.jnarm.blogfa.com

الهی هب لی لانقطاع کمال الیک
سه شنبه 19 شهریور 1392 - 23:33
نقل قول اين ارسال در پاسخ گزارش اين ارسال به يک مدير
تشکر شده از این مطلب : 1 کاربر از sae به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: 818 /
ارسال پاسخ
برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش صفحه نیست روی تازه سازی پاسخ ها کلیک کنید !



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :