ذكر بسم الله الرحمن الرحيم پيك معراج است بر قلب سليم
دل بود روشن مرا از ياد حق از مي توحيد او دارم رمق
با توكل بر كريم بي نياز از مسيح الله سازم قصه ساز
حضرت عيسي(عليهالسلام) يكي از پيامبران اولوالعزم و از انبياء بني اسرائيل است، كه نام مباركش بيست و پنج بار در قرآن كريم ذكر شده است.[1]
عيسي اصل آن «يسوع» است، به معني نجات دهنده، و مسيح،[2] لقب آن حضرت است، كه سيزده بار در قرآن آمده و به معني مبارك ميباشد.
وي پنج هزار و پانصد و هشتاد و پنج سال بعد از هبوط آدم(عليهالسلام) و پانصد (يا پانصد و هفتاد يا شصت) سال، قبل از ولادت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) در سرزمين كوفه در كنار رود فرات به دنيا آمد.[3]
ولادت او به طور معجزه به اذن خدا، بدون پدر رخ داد، مادرش حضرت مريم(عليها السلام) دختر عمران(عليهالسلام) از زنان با فضيلتي است، كه نام مباركش در دوازده سوره قرآن و در سي و چهار آيه به صراحت ذكر شده، و ما شرح حال ا و را در احوالات حضرت زكريا(عليهالسلام) بيان كرديم.
وي در سي سالگي در بيت المقدس به پيامبري مبعوث شد و داراي شريعت مستقل و كتابي به نام «انجيل» بود و پيوسته بني اسرائيل را به سوي خداي يكتا دعوت مينمود و بر اثر شرايط خاص زندگي ناگزير بود، مجرد زندگي كند، او داراي دوازده نفر يار مخصوص به نام «حواريون» بود، كه همواره او را ياري ميكردند و به پيروان او نصاري گويند.[4]
عيسي(عليهالسلام) سرانجام پس از سي و سه سال زندگاني، يهوديان تصميم به قتلش گرفتند، اما خداوند او را به آسمانها بالا برد و روزي در حوالي دمشق فرود خواهد آمد و دجال را به قتل ميرساند.[5]
تولد حضرت عيسي(عليهالسلام)
همانطور كه قبلاً اشاره كرديم، چون عمران(عليهالسلام)، پدر مريم(عليهاالسلام) در دوران جنيني مريم(عليهاالسلام) از دنيا رفت، سرپرستي وي را حضرت زكريا(عليهالسلام) شوهر خاله مريم(عليهاالسلام) به عهده گرفت و او را طبق نذر مادرش به خدمت بيت المقدس گماشت.
مريم(عليهاالسلام) روز به روز رشد كرده، تا اينكه به سن نه سالگي رسيد، در اين ايام، روزها را روزه ميگرفت و شبها را به عبادت ميپرداخت و در ميان بني اسرائيل به مقام ارجمندي رسيده بود و همگان منزلت او را آرزو ميكردند.
وقتي كه مريم(عليهالسلام) به سن سيزده سالگي رسيده بود، خداوند يكي از فرشتگان را به صورت يك جوان بسيار زيبايي به سوي وي فرستاد، هنگامي كه مريم(عليهالسلام) ا و را ديد، چون كه دختري بسيار پاكدامن و امين بود، از اين صحنه خيلي ناراحت شد و گمان كرد بشري است و اراده پليدي درباره او دارد، لذا به او گفت: من از شر تو به خدا پناه ميبرم و رو به سوي او ميآورم، تا عفت و پاكدامنيام را مصون نگاه دارد، اگر از خدا ميترسي و از او بيمناكي، از من دور شو.
اما آن فرشته الهي، زبان به سخن گشود و گفت: نگران مباش، من فرستاده پرودرگارم، آمدهام تا پسر پاكيزهاي به تو ببخشم.
از شنيدن اين سخن لرزش شديدي وجود مريم(عليهاالسلام) را فرا گرفت و گفت: چگونه ممكن است من صاحب پسري شوم، در حالي كه تاكنون انساني با من تماس نداشته و هرگز زن آلودهاي نبودم.
فرستاده خدا در پاسخ گفت: صحيح است، ولي خداوند فرموده: كه آفرينش پسري بدون پدر بر من آسان است، ما ميخواهيم او (عيسي) را نشانهاي براي مردم قرار دهيم و رحمتي از سوي ما بر آن ها باشد.[6] سپس آن فرستاده خدا در مريم(عليهاالسلام) دميد،[7] و سرانجام وي باردار شد و آن فرزند موعود در رحم او جاي گرفت.
اين امر سبب شد كه او از بيت المقدس به مكان دوردستي برود.[8] و تنها زندگي نمايد، ولي هر چه به روز وضع حمل نزديك ميشد، نگرانتر ميگرديد، زيرا با خود ميگفت: چه كسي از من بپذيرد كه زني بدون همسر، باردار شود؟ اگر به من نسبت ناروا بدهند چه كنم؟
آنگاه كه زمان وضع حمل رسيد، درد و رنج زايمان، او را به كنار درخت خرمايي كشاند و به آن تكيه زد.
در آنجا به خاطر آورد كه به زودي مورد آماج تهمتهاي ناروا قرار خواهد گرفت، در آن هنگام آرزو ميكرد: اي كاش! قبل از اين ماجرا مرده بودم و به كلي فراموش ميشدم، ولي لطف و عنايت خدا شامل حالش شد و صداي جبرئيل(عليهالسلام) را شنيد، كه از نزديكي او و محل پايينتر از جايگاه وي، او را مخاطب ساخته و به وي گفت: غمگين مباش، خداوند در قسمت پايين پاي تو، چشمه آب گوارايي را جاري ساخته است، تكاني به اين دخت نخل بده، تا رطب تازه بر تو فرو ريزد، از اين غذاي لذيذ بخور و از آن آب گوارا بنوش و چشمت را به ا ين مولود جديد روشن دار و هرگاه به كسي از انسانها برخوردي كردي كه درباره مسأله بارداري و چگونگي آن از تو پرسيد، به او پاسخ نده و با اشاره بگو، من براي خداوند رحمان روزهاي (روزه سكوت) نذر كردهام و با احدي امروز سخن نميگويم.[9]
هنگامي كه عيسي(عليهالسلام) متولد شد،[10] مريم(عليهاالسلام) او را در آغوش گرفته و به سوي قومش آمد، وقتي كه مردم او را ديدند، چه آنهايي كه از تقوي و پرهيزگاري مريم(عليهاالسلام) اطلاع داشتند و چه كساني كه بياطلاع بودند شگفت زده شده و براي آنان صحنهاي غير منتظره بود و گفتند: اي مريم! كار بسيار زشت و بدي كردي، نه پدر تو مرد بدي بود و نه مادرت زن بدكارهاي ، تو چرا مرتكب چنين عملي شدهاي؟
آنچه را مريم(عليهاالسلام) توانست در قبال اين طوفان تهمت و افترا انجام دهد همان سفارش جبرئيل(عليهالسلام) بود، كه با اشاره به سوي گهواره، از آنها خواست كه با فرزندش سخن بگويند!
قوم كه از اشاره مريم(عليهاالسلام) بيشتر ناراحت شده بودند گفتند: ما چگونه با كودكي كه در گهواره است سخن بگوييم؟
در اين هنگام عيسي(عليهالسلام) در گهواره زبان به سخن گشود و گفت: «من بنده خدا هستم، خداوند به من كتاب (انجيل) داده و مرا پيامبر قرار داده است و ...» .[11]
هنگامي كه قوم به طور آشكار، سخنان فوق را از عيسي(عليهالسلام) شنيدند دريافتند، كه مريم(عليهاالسلام) از هر گونه ناپاكي، پاك و منزه است و عيسي(عليهالسلام) بعد از اين تكلم، تا زماني كه بزرگ شد و به حد زبان گشودن رسيد، ديگر سخن نگفت.[12]
رسالت حضرت عيسي (عليهالسلام)
پس از آنكه حضرت عيسي(عليهالسلام) از نزد خدا وحي دريافت كرد و خداي متعال تورات و انجيل را به او آموخت، وي را نزديك سي سالگي به پيامبري مبعوث گردانيد.[13] او رسماً رسالت خود را در ميان مردم اعلام كرد و آنها را به پيروي خود فرا خواند و تلاش كرد تا از انحراف يهوديان جلوگيري كند و آنها را از گمراهي باز دارد و حلال و حرام مورد اختلاف آنها را برايشان بيان كند و برخي از چيزهايي كه بر آنها حرام گشته بود برايشان حلال گرداند.[14]
جمعيت يهود قبل از آمدن عيسي(عليهالسلام) طبق پيشگويي و بشارت موسي(عليهالسلام) منتظر ظهور مسيح بودند، اما هنگامي كه ظهور كرد و منافع جمعي از افراد ستمگر و منحرف بني اسرائيل به خطر افتاد، تنها جمعيتي محدود، گرد او را گرفتند و افرادي كه احتمال ميدادند، اجابت دعوت مسيح(عليهالسلام) و پيروي از احكام خدا موقعيت و مقام آنها را به خطر ا ندازد، از پذيرفتن قوانين الهي سرپيچي كردند.
عيسي(عليهالسلام) پس از دعوت مستدل و كافي، دريافت كه جمعي از بني اسرائيل اصرار در مخالفت و گناه دارند و از هر گونه انحراف و كج روي دست بردار نخواهند بود. ميان قوم خود به پا خواست و گفت: چه كساني مرا در راه خدا ياري ميكنند؟
تنها عده كمي به اين دعوت پاسخ مثبت دادند، اين عده افرادي پاك بودند كه خداوند از آنها به عنوان حواريون[15] نام برده است. حواريون آمادگي خود را براي هر گونه كمك به مسيح (عليهالسلام) اعلام كردند و گفتند: پروردگارا! به آنچه فرو فرستادهاي ايمان آوردهايم و از فرستادهات پيروي ميكنيم، پس ما را در زمره اهل يقين قرار ده.[16]
معجزات حضرت عيسي(عليهالسلام)
بزرگان آيين يهود چون ديدند، كه عيسي(عليهالسلام) با غوطه ور شدن آنها در عياشيها و خوشگذرانيها مخالفت ميورزد و فساد و تباهي آنها را آشكار ميسازد، از اين رو بر مخالفت آن حضرت و تكذيب وي، همدست شدند و براي اينكه او را در تنگنا قرار دهند.
از وي درخواست كردند، تا دليلي بر تأييد رسالت خويش بياورد، خداوند نيز او را با معجزاتي آشكار، مورد حمايت خويش قرار داد، آنجا كه ميفرمايد: من از طرف پروردگار شما نشانهاي برايتان آوردهام.
من از گل چيزي به شكل پرنده ميسازم، سپس در آن ميدمم، به اذن خدا به پرندهاي تبديل ميشود، كور مادرزاد را بينا ميكنم، مبتلايان به بيماري پيشي (برص) را بهبود ميبخشم و مردگان را زنده ميكنم و از آنچه ميخوريد و در خانه خود ذخيره مينماييد خبر ميدهم. قطعاً در اينها نشانهاي براي شما، به سوي حق است، اگر ايمان داشته باشيد.[17]
معجزه ديگر وي اين بود، كه حواريون درخواست كردند طعامي از آسمان بر آنها فرود آيد، تا از آن بخورند و دلشان با ايمان آرامش يابد و در تصديق رسالت وي پايدار بمانند.
اين درخواست آنها كه بوي شك ميداد ، عيسي(عليهالسلام) را نگران كرد، لذا به آنها هشدار داد: اگر ايمان آوردهايد، از خدا بترسيد.
حواريون گفتند: ما ميخواهيم از آن غذا بخوريم، تا قلبمان سرشار از اطمينان و يقين گردد و به روشني بدانيم كه آنچه به ما گفتهاي راست است و بر آن گواهي ميدهيم.
هنگامي كه عيسي(عليهالسلام) از حسن نيت آنها آگاه شد، به خدا عرض كرد: خدايا! مائدهاي (سفرهاي از غذا) از آسمان براي ما بفرست، تا عيدي براي اول و آخر ما باشد و نشانهاي از جانب تو محسوب ميشود و به ما روزي ده كه تو بهترين روزي دهندگان هستي.
خداوند به عيسي(عليهالسلام) وحي كرد: من اين غذا را برايتان نازل ميكنم، ولي از اين به بعد، اگر كسي از شما كفر ورزد، او را چنان عذاب ميكنم، كه هيچ كس را آن گونه عذاب نكرده باشم.[18]
مائده نازل شد و در ميان آن، چند قرص نان و چند ماهي بوده و چون مائده در روز «يكشنبه» نازل شد، مسيحيان آن روز را روز عيد ناميدند.[19]
خداوند اين چنين عيسي(عليهالسلام) را با آن معجزات روشن، مورد تأييد قرار داد تا زبان ياوه گويان را بسته و در دل اهل ترديد اطمينان و يقين به وجود آورد، ولي يهودياني كه عيسي(عليهالسلام) ميان آنان برانگيخته شده بود، افرادي سخت دل بودند، لذا به مخالفت ا و برخواستند و مردم را از شنيدن دعوت و رسالت ا و بازداشته و بر ضد او به توطئهگري ميپرداختند.
وقتي نقشههاي آنان بينتيجه ماند، به فكر افتادند تا توطئه قتل آن بزرگ مرد را فراهم سازند، آنها براي اجراي اهداف شوم خود، قيصر روم را تحريك كردند و به او گفتند: اگر اين وضع ادامه يابد، سلطنت تو واژگون خواهد شد، براي حفظ سلطنت خود چارهاي جز كشتن عيسي نداري.
حضرت عيسي(عليهالسلام) از توطئه دشمن آگاه شد، مكان خود را با ياران مخصوصش عوض كرد و در مخفيگاهها به سر ميبرد، تا از گزند دشمن محفوظ بماند. يكي از حواريون به نام (يهودا اسخريوطي) به گرفتن مقداري نقره، مكان عيسي(عليهالسلام) را به دشمن نشان داد تا آن حضرت را دستگير كرده و به دار بزنند.[20]
عيسي(عليهالسلام) و ياران مخصوص به داخل باغي وارد شدند و در آنجا مخفي گرديدند، ولي بر اثر گزارش «يهودا» وقتي كه شب فرا رسيد و هوا تاريك گرديد، جاسوسان و مأموران دشمن از در و ديوار باغ وارد شدند و حواريون را احاطه كردند، وقتي كه حواريون خود را در خطر ديدند، عيسي(عليهالسلام) را تنها گذاشتند و گريختند، در چنين لحظه خطرناك،خداوند عيسي(عليهالسلام) را تنها نگذاشت، او را ياري كرد و وجودش را از چشم مهاجمان پوشانيد.
خداوند «يهوداي» منافق را كه پيوسته درباره عيسي(عليهالسلام) سخن چيني ميكرد، شبيه عيسي(عليهالسلام) قرار داد، مأموران او را دستگير كردند، آن مرد بر اثر وحشت و ناراحتي شديد، فوراً خود را باخت، دهانش لال شد و نتوانست خود را معرفي كند و سرانجام به دار آويخته شد و به مكافات عمل خود رسيد. قيصر روم و وزيران و لشكريان پنداشتند كه عيسي(عليهالسلام) را كشتهاند، ولي به فرموده قرآن نه عيسي را كشتند و نه دار آويختند، ولي امر بر آنها مشتبه شد.
در جامعه آن روز منتشر شد، كه عيسي(عليهالسلام) به دار آويخته شد، حتي مسيحيان همين عقيده را دارند و شعار صليب كه در تمام شئون زندگي مسيحيان ديده ميشود، بر اساس اين اعتقاد كه مسيح(عليهالسلام) مصلوب (به دار آويخته) شده و به شهادت رسيده است.
ولي طبق نص قرآن او كشته نشده، بلكه خداوند او را به سوي آسمان بالا برد و هم اكنون زنده است و طبق روايات،هنگام ظهور حضرت مهدي(عليهالسلام) به زمين فرود خواهد آمد.
برگرفته از كتاب «قصههاي قرآن» نوشته محمد جواد مهري